چهارشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۸

کابوس

با نوشتن این پست، یکی از بهترین دوستانم ازمن خواهد رنجید.بنابراین پیش از خواندن ِ این پست،قول دهید که ازمن پریشان خاطر نخواهید شد.


در زندگی خیلی چیزها را دوست دارم که حاضر نیستم با چیزی عوضشان کنم.یکی از آنها خواب است،خواب.انصافأ هم خیلی راحت میخوابم.برای خوابیدن فقط کافیست که در رختخواب ِ شخصی خودم(واقع در اتاقم)،دراز بکشم.ظرف چند ثانیه میخوابم. در شدیدترین استرسها،این فاصله ی کوتاه فرورفتن به خواب،درمن دچار اختلال نمیشود.(گاهی میشود!!)اختلال خواب درمن، شامل اینهاست:بیدارشدنهای مکرر،تکرر ادرار(بیدارشدن برای رفتن به دستشویی!!)،خواب سبک،عدم رضایت از خواب، سخت بیدار شدن از خواب ،خستگی در طول روز و کابوسهای شبانه.
انصافأ همه شان اختلالات بدی اند،اما امان از کابوس شبانه.
یادم میاید ماه ها قبل!!که گاهی رویا میدیدم،رویاهایی شیرین،نرم و آرام،شاید هم عاشقانه و .....
اما ماه هاست که فقط کابوس میبینم، کابوسهایی با رنگ سرخ،بوی مرگ، بوی زندان و .......
ماه هاست که خواب خوبی ندارم،کابوس میبینم،با تپش قلب از خواب بیدار میشوم .........
بیدتر که میشوم به دنبال اخبار میگردم،دراینترنت و .....
دوستی  دارم،بارها در مورد حوادث بعد انتخابات ،با او چت کرده ام.هر بار به من گفته که نمیخواهد اخبار را پیگیری کند،خودش را درگیر نمیکند.چون شبها کابوس میبیند.
و من ماه هاست که نمیفهمم.درجایی که هموطن من،خواب آرامی ندارد، جای خواب آرام من و تو کجاست؟؟جایی که خواب خانواده ای آشفته از حکم..... یک عضو آن است، مفهوم خواب بی کابوس من و تو چیست؟؟
گاه پیش خودم میگویم،لااقل آنهایی که انقلاب کردند ،لااقل اخبار را دنبال میکنند،حتی اگر هیچ کار مفیدی نمیکنند، شبها را با همین مردم طی میکنند......


اما باز هم،
دوست خوبم،آسوده بخواب و بدون کابوس.پریشان خواب ِ دیگران،فراموش.

شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۸

تولدم مبارک

 زندگی دفتری از خاطره هاست،
یک نفر در دل شب،
یک نفر در دل خاک،
یک نفر همدم خوشبختی هاست،
یک نفر همسفر سختی هاست،
چشم تا باز کنیم، عمرمان میگذرد،
ما همه همسفریم
........

 امسال غریب ترین تولد من است، با اینحال


"تولدم مبارک"

پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۸

به کودکان گوش دهیم







هشتم اکتبر(شانزدهم مهرماه)،روز جهانی کودک مبارک.
وقتی کودکی برای گذران روزگار خود مجبور میشود،کار کند،آنهم از نوع بزرگانه، چطور میتوانی بگویی روزت مبارک؟!
به کودکانی که در زندان هستند،چطور میتوانی بگویی روزت مبارک؟!
به "بهنود شجاعی" و "صفرانگوتی" که تا چند روز دیگر اعدام خواهند شد، آیا میتوانی بگویی روزت مبارک؟!
به "رحیم محمدی" که در همین هفته بدون اطلاع وکیلش(محمدمصطفایی) اعدام شد، آیا میتوانی بگویی روزت مبارک؟!
.
.
.
هنوز خیلی مانده که خیلی از بزرگتر ها بفهمند که بسیاری از اشتباهات کودکان که الزامأ فرزند آنان نیستند، ناشی از تصمیات اشتباه آنان است.
چرا باید انتظار داشته باشیم،کودکان جنگ اشتباه نکنند.
چرا باید انتظار داشته باشیم، فرزندان طلاق، اشتباه نکنند.
چرا باید انتظار داشته باشیم،کودکان کار اشتباه نکنند.
چرا باید انتظار داشته باشیم،کودکان فقر، اشتباه نکنند.
میدانم در مملکت ما در حال حاضر،پرسیدن نظر دیگران هیچ جایی ندارد،اما بهر حال اگر نظر مرا بخواهید:
من فکر میکنم انسان،فقط به صرف انسان بودنش میتواند اشتباه کند. اگر کودک باشی که قدرت آنالیز مسائل پیرامونت را نداشته باشی،اینکه بیشتر اشتباه کنی،امری طبیعی است.
این طبیعی است که وقتی کودک هستی،وابسته به فرد دیگری هستی و چه خوش شانس باید باشی که به "والدین صالح" وابسته باشی. اما اگراینها!! صالح نباشند،تو به عنوان کودک چه تاوانی را باید پس بدهی!!
ای وای!! که درد کودکان بسی بیشتر از درد و رنج بزرگان است و هر میگذرد رنج ها اوج میگیرد.

هنوز نمیدانم کی آن روز خواهد رسید.
آن روزی که کودکی مجبور نباشد کار کند،روزی که کودکی تنبیه نشود، روزی که کودکی(و هیچ کسی) اعدام نشود...
عجب روزی میشود آن روز،همه ی کودکان،شاد.همه ی کودکان آزاد.
هنوز نمیدانم کی آن روز خواهد رسید.
ولی این را میدانم که من برای تو،ای بیگناه کودک ِمهربان، هنوز کاری نکرده ام.
من هم باید برخیزم.

راستی، صندوق کودکان سازمان ملل متحد، یونیسف، شعار " به کودکان گوش دهیم" را برای روز کودک امسال انتخاب کرده است.

دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۸

دل نوشته ی اول

همیشه وقتی میخواهم کتابی یا نوشته ای یا پایان نامه ای بخوانم نگاه میکنم که به چه کسانی تقدیم شده است. هرچه تقدیمی اش ارزشمندتر باشد آن نوشته برایم با ارزشتر میشود. بهمین دلیل وبلاگم را تقدیم کرده ام به: "به آنانکه با قلم تباهی درد را به چشم جهانیان پدیدار میکنند" و تلاش خواهم کرد هر پست از دل نوشته هایم را به فرد یا گروهی تقدیم کنم.
سبز باشید